پرده اول: روزی را از بحر رفع گرسنگی به طرف بوفه دانشگاه دوان شدم.عده ای از دانشجویان گرسنه را یافتم که در حال جویدن ژتون بر سر و کله هم می زنند و مشتاقانه خواهان گرفتن غذای دانشگاه هستند.
پرده دوم: ما نیز جهت بقا و زنده ماندن مجبور به همرنگی با جماعت گرسنه دانشجویان شدیم و ژتون به دست در انتظار غذای دانشگاه ایستادیم.
وقتی غذا را یافتیم به همراه اهالی دانشگاه مشغول به میل غذا و عیش و نوش و تغذیه خود شدیم تا خود را جهت کسب هر چه بهتر علم و دانش و معرفت و استفاده در جهت اهداف کشور عزیزمان آماده سازیم.
پرده سوم: ... اما اخبار همان شب در رادیو های بی گانه و باگانه را بشنوید:
به گزارش خبرنگار اعزامی ما در دانشگاه ،آمار قربانیانی که از غذای دانشگاه صرف کرده اند چندین برابر سونامی اعلام شده و هر لحظه به آمار تلفات افزوده می شود.شاهدان عینی این حادثه همچنان در کما به سر می برند و ...
پرده آخر: از آن پس و پس از بهبودی نسبی ،بنده تصمیم گرفتم که تا شعاع یک کیلو متری بوفه دانشگاه تردد نکنم و آفتابی نشوم چون تضمینی برای سلامتی نیست.
۱ آبان87-شماره 81- سه نقطه-فانوس
سلام اقا مهدی خیلی لذت بخش بود کلی خندیدیم.بوس بوس