زمانی برای تفکر

سینما،رسانه،اندیشه

زمانی برای تفکر

سینما،رسانه،اندیشه

اندر حکایات بوفه دانشگاه

پرده اول: روزی را از بحر رفع گرسنگی به طرف بوفه دانشگاه دوان شدم.عده ای از دانشجویان گرسنه را یافتم که در حال جویدن ژتون بر سر و کله هم می زنند و مشتاقانه خواهان گرفتن غذای دانشگاه هستند.

          پرده دوم: ما نیز جهت بقا و زنده ماندن مجبور به همرنگی با جماعت گرسنه دانشجویان شدیم و ژتون به دست در انتظار غذای دانشگاه ایستادیم.

          وقتی غذا را یافتیم به همراه اهالی دانشگاه مشغول به میل غذا و عیش و نوش و تغذیه خود شدیم تا خود را جهت کسب هر چه بهتر علم و دانش و معرفت و استفاده در جهت اهداف کشور عزیزمان آماده سازیم.

         پرده سوم: ... اما اخبار همان شب  در رادیو های بی گانه و باگانه را بشنوید:

         به گزارش خبرنگار اعزامی ما در دانشگاه ،آمار قربانیانی که از غذای دانشگاه صرف کرده اند چندین برابر سونامی اعلام شده و هر لحظه به آمار تلفات افزوده می شود.شاهدان عینی این حادثه همچنان در کما به سر می برند و ...

          پرده آخر: از آن پس و پس از بهبودی نسبی ،بنده تصمیم گرفتم که تا شعاع  یک کیلو متری بوفه دانشگاه تردد نکنم و آفتابی نشوم چون تضمینی برای سلامتی نیست.

۱ آبان87-شماره 81- سه نقطه-فانوس

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:10 ب.ظ

سلام اقا مهدی خیلی لذت بخش بود کلی خندیدیم.بوس بوس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد